احتمالاً در چند سال گذشته شما هم در خبرها خواندید و شنیدید که حتی هالیوود با آن زرقوبرق و ستارههای یکی از دیگری ثروتمندتر، خالی از تبعیض و نابرابری دستمزد میان زن و مرد نیست. شاید شنیده باشید که حتی رقم دریافتی جنیفر لارنس که در سال ۲۰۱۶، گرانقیمتترین هنرپیشهی زن در هالیوود بود و در طی ۱۲ ماه ۵۲ میلیون دلار درآمد داشت، کمتر از رابرت داونی جونیور -گرانقیمتترین هنرپیشهی مرد هالیوود- بود که در همان سال ۸۰ میلیون دلار درآمد داشت.
این دیگر خبر کهنهایست که شمار ن کارگردان در هالیوود به نسبت مردان، ناچیز است و چندان هم تغییر نمیکند. اما کمتر کسی میداند که روزگاری در همین هالیوود، در دورانی که ن آمریکا هنوز حق رأی نداشتند، زن کارگردانی بود که بالاترین دستمزد کارگردانی را دریافت میکرد. مردم در صفهای طولانی سالنهای سینما میایستادند تا فیلمهای صامت او را تماشا کنند، فیلمهایی که برخلاف اکثر فیلمهای آن دوران تنها به دنبال سرگرمی نبود؛ انتقادی بود و کارگردان گاه جسورانه به سراغ سوژههای تابوئی رفته بود که حرف زدن از آنها تماشاگران را مبهوت میکرد.
لویس وبر، زنی که در دورانی که اکثر مردم اصلاً سینما را جدی نمیگرفتند و حتی بسیاری از طبقهی نخبه هنوز سینما را هنر نمیدانستند، به قدرت جادویی تصویر و سینما و تأثیر فرهنگی آن باور داشت و مصرانه سراغ سوژههایی میرفت که دغدغههای فرهنگی و ی و جنسیتی او بود. سوژههایی که بعضی از آنها هنوز هم جسورانه است و مردم را به ۲ گروه موافق و مخالف تقسیم میکند: سقط جنین، مواد مخدر، مجازات اعدام، تنفروشی، یهودیستیزی.
وبر در سال ۱۸۷۹ میلادی در خانوادهای از طبقهی متوسط مسیحی و مذهبی، در پنسیلوانیا به دنیا آمد. کودکی بهغایت باهوش بود و از همان کودکی در نواختن پیانو چیرهدست. در ابتدای جوانی ۲ سالی برای خیریهی کلیسای مسیحیت انجیلی (اوانجلیسم) کار داوطلبانه انجام میداد، پیانو مینواخت و خوانندهی سوپرانو بود. در آن دوران بهعادت داوطلبان این کلیسا، با نهایت تنگدستی زندگی میکرد.
روزی که هنگام نواختن پیانو بر روی صحنه، ناگهان یکی از کلیدهای پیانو شکست، چنان دچار استرس و فشار روانی و فروپاشی عصبی شد که بعد آن هرگز حاضر نشد در حضور دیگران پیانو بنوازد. بعدها گفت که در آن لحظه که کلید پیانو شکست، انگار دورهای از عمر او به پایان رسید.
به پیشنهاد عمویش در کلاسهای تئاتر ثبتنام کرد و در سال ۱۹۰۴ پای او به تئاترهای نیویورک باز شد. در همان سالها با وندال فیلیپس اسمالی، هنرپیشه و کارگردان فیلمهای صامت آشنا شد و ازدواج کرد و او بود که وبر را با سینمای صامت آشنا و پای او را به دنیای سینما باز کرد.
فیلم به مثابهی ابزار تغییر جهان»
از همان ابتدا لویس وبر تفاوت بارزی با سایر اهالی آن دوران در هالیوود داشت. برخلاف آنها اصلاً فکر نمیکرد مهمترین یا تنها هدف این صنعت باید سرگرمی» باشد. بعدها در مصاحبهها گفت که شاید به دلیل تربیت مسیحی و کار داوطلبانه در کلیسا و عادت به شنیدن موعظه» بود که از ابتدا باور داشت که این ابزار تازه -سینما- میتواند راه مناسبی برای ترغیب و تشویق مردم به توجه و طرفداری از باورهای پیشرو» و تغییرات مثبت باشد.
dangerouswomenproject.org
هالیوود در مقابل مقاومت میکرد. بارها در نقدهای آن زمان متهم شد که فیلمهایش پروپاگاندای محض» است. او در برابر این اتهام میایستاد و خطاب به منتقدانش میگفت که ذهن سادهانگارانهای» دارند و از تأثیر هنر بر مردم برای تغییر منش و نگاه، غافلاند. لویس و همسرش از ابتدای ورود به هالیوود به زوج نخبهگرا» معروف بودند و چندان شبیه کارگردانان آن زمان هالیوود نبودند که دغدغههای فکری و ی جدی را دنبال نمیکردند.
شاید یکی از دلایلی که مخاطبان بسیاری با وبر احساس نزدیکی میکردند این بود که وبر بهرغم اینکه در بسیاری از فیلمهای خود به دنبال مضامین پیشرو و تابو میرفت و دغدغهی حق و حقوق ن را داشت، کماکان عمیقاً مذهبی بود. او ترکیب کمیاب و جذابی برای زمانهی خود و تغییرات اجتماعی و ی اوایل قرن بیستم بود که هم مذهبی بود و هم همراه تغییرات زمانه پوستاندازی کرد.
هیپوکراتها»
فیلمی که نام لویس وبر را بر سر زبانها انداخت و واکنشهای بسیار بهدنبال داشت، فیلم صامت هیپوکراتها» بود که وبر در سال ۱۹۱۶ کارگردانی کرد. فیلمی که تا سالها امکان تماشای دوباره و باکیفیتِ آن فراهم نبود و بالاخره سال گذشته با کیفیت مناسب بار دیگر اکران شد.
هیپوکراتها» با یک تمثیل شروع میشود؛ کشیشی در قرون وسطی در یک صومعهی دورافتاده پنهانی پروژهای را دنبال میکرد که قصد داشت وقتی آماده شد در مراسمی با حضور بسیاری از اهالی کلیسا، رونمایی کند. روز موعود فرا میرسد، کلیسا لبالب از جمعیت است. کشیش از مجسمهی بزرگی که در ابعاد واقعی انسان است رونمایی میکند؛ مجسمهای به اسم واقعیت عریان» که زنی کاملاً عریان است.
جماعتِ حاضر در کلیسا شوکه و وحشتزدهاند. عدهای از آنها صورت خود را برمیگردانند تا این زن را نبینند، عدهای دیگر فریاد میزنند، بعضی با دست جلوی چشم کودکان را میگیرند تا این رسوایی» را نبینند. چند نفر از اهالی کلیسا فوری مجسمه را با پارچه میپوشانند، عدهای از جماعت به کشیش حمله میکنند و او را زیر باران مشت و لگد میگیرند. یکی در آن میان از جیب خود چاقویی بیرون میآورد و در قلب کشیش فرو میکند. کشیش چند ثانیه بعد میمیرد.
فیلم در صحنههای بعدی کشیشی در دوران معاصر را نشان داد. بازیگر نقش کشیش، همان بازیگر کشیش قرون وسطی است. اینبار این یکی کشیش معاصر دارد دربارهی هیپوکراسی» (ریاکاری و دورویی) موعظه میکند؛ مخاطبان او در کلیسا حوصلهشان سر رفته، خمیازه میکشند، زیرلبی با هم حرف میزنند و به ساعت مچی خود نگاه میکنند. کشیش در پایان موعظهاش، مأیوس و خسته به اتاق خود برمیگردد و باز در رؤیای خود غوطهور میشود: باز دوران قرون وسطی است و کشیش در جستوجوی مجسمهی واقعیت عریان».
کشیش بالاخره واقعیت عریان» را با مشقت بسیار پیدا میکند و به کلیسای خود میآورد، مجسمه دیگر جاندار است، آیینهای در دست دارد و با هرکس که مواجه میشود، آینه را روبروی او گرفته و واقعیت آن کس را عریان میکند. تمداری از راه میرسد که شعار تبلیغاتی و پلاکارد او این است: برنامه و راه من، صداقت است.» اما آنچه بر روی آیینهی در دست مجسمه نقش بسته، تنها فساد مالی و رشوه است.
فیلم هیپوکراتها» قبل از اکران با سانسور مواجه شد. وبر مقاومت کرد و حاضر به تغییر در فیلماش نشد. به وبر اعلام کردند که صحنههای برهنگی» در فیلم حساسیتبرانگیز و برخلاف شئونات» است و اکران فیلم در بعضی ایالتها مثل شیکاگو و اوهایو کاملاً ممنوع شد. در شهر سنخوزه، پلیس قبل از اولین اکران فیلم به سینما حملهور شد و فیلم را ضبط کرد. کار به دادگاه کشید و دادگاه به نفع اکران فیلم رأی داد. در بوستون مقامات شهر اعلام کردند که تنها در شرایطی حاضر به اکران فیلم خواهند بود که عوامل فیلم لباس بر تن مجسمه کنند. در نیویورک، بلیتهای اولین اکران فیلم سریع پیشفروش و نایاب شد. فیلم وقتی در دیترویت و نیواورلئان اکران شد، پرفروشترین» فیلمی شد که تا آن زمان در این شهرها به نمایش درآمده بود.
chicagoreader
داستان فردوسی پور و کسانی که شیرینی لحظات هر چند کوتاه را هم از مردم دریغ کردند.
,فیلم ,هالیوود ,وبر ,کشیش ,اکران ,بود که ,که در ,اکران فیلم ,در سال ,بود و
درباره این سایت